امروز از طريق بوقهای خبری استکبار جهانی با خبر شديم که ورود به آبريزگاه به اين سادگيها هم نيست که ما �کر می کرديم ، يک آداب و ترتيبی دارد برای خودش که ما از آن بی خبر بوديم !

گيتار �رنگی !

گربه ها و آبريزگاه ها - قسمت دوم :

امروز بنده به عنوان مديرکل امور آبريزگاهی به يک آبريزگاه تازه ( البته برای من تازه ) سر زدم در يک پارک خيلی قشنگ در زع�رانيه. توی پارک پر از گلهای بن�شه رنگارنگ است ، حتی از تنه درختها هم پيچکهای خوشگل بالا ر�ته است. سطل آشغالهای پارک هم تميز و خوشگل رنگ شده اند : قرمز خوش رنگ با پايه های مشکی ، درست رنگ نيمکتهای پارک.
اتاقکهای آبريزگاهش چند تا چهار ديواری است با اندازه مناسب - نه تنگ و ترش مثل بقيه آبريزگاه های عمومی - که پنجره اش رو به درختهای سبز باز می شود. خلاصه منظره آبريزگاهش هم تکميل است ! ... اما از صابون متأس�انه اثری نيست ؛ يعنی در واقع �قط اثری هست و بس ! پايه های يک جاصابونی شکسته به ديوار کنار دستشويی باقی مانده است ، شيرهای دستشويی ها خرابند و باز نمی شوند ؛ �قط از يکی از آنها يک باريکه دائمی آب جاری است !
پايه يک شيلنگ هم به ديوار اتاقک نصب است که نشان می دهد اين جا زمانی شيلنگ هم داشته است ؛ از خود شيلنگ اما خبری نيست ، �قط يک شير آب به ديوار است و حتی آ�تابه ای هم در کار نيست ! نمی دانم اين شير کوتاه به ديوار چه دردی از ملت دوا می کند ؟! ... اين جا آبريزگاهی است که همه چيز داشته است ، اما حالا هيچ چيز ندارد ! ... کسی نيست که از يک آبريزگاه بی همه چيز نگهداری بکند ؟!!!

اين گربه با ادب هم احتمالاً همين کتاب را خوانده است !

به مناسبت آغاز به کار نمايشگاه کتاب :
معر�ی کتاب - " چگونه است�اده از آبريزگاه را به گربه خود بياموزيم ؟! "

�رهاد کنجکاو را که يادتان هست ؟ ( کتاب علوم - سوم دبستان ) ، پای اون هم به اينترنت باز شده است ؛ عکسش را اينجا پيدا کردم !

دقت کرده ايد که تعداد مطالب آبريزگاهی در وبلاگها چقدر زياد شده است ؟! ... حي� که امروز عجله دارم ( بايد برم آبريزگاه خونمونو تميز کنم ! ) ، وگرنه چند نمونه اش را اين جا می گذاشتم ! ... ببخشيد که جواب ايميلها را هم ندادم ، دليلش همون بالاييه !

آبريزگاه ديروز مهمان داشت ، هديه هم گر�ت ؛ احتمالاً تولدش بوده است !